بارزترين مشخصه اوضاع سياسى کنونى ايران٬ بى ثباتى و شکنندگى حاکميت٬ ادامه اعتراضات توده اى٬ "خطر" انفجار جنبش طبقه کارگر و گرسنگان٬ و دورنماى شيرين سرنگونى است. در اين چشم انداز طوفانى٬ جمهورى اسلامى سياستى جز جنگ براى بقاى خود ندارد. اتکا به دولت حکومت نظامى در قلمرو سياست و اتکا به سلاح کشتار جمعى فقر و گرسنگى در قلمرو اقتصاد تنها چشم انداز جمهورى اسلامى است. عقب نشينى در هر جبهه اى پايه هاى سست حکومت را سست تر ميکند.
لذا مانورهائى که براى "حل بحران در درون نظام" دنبال ميشود به دلائل متعدد از پيش شکست خورده اند. اولا بحران سياسى از اختلاف در بالا شروع نشده تا با حل آن در بالا حل شود. منشا بحران در پائين است. مردم حکم به رفتن جمهوری اسلامی داده اند. این نخواستن مردم رودروئى بالائى ها را به مرحله تعيين کننده رسانده است. ثانيا٬ سازش در بالا زمانى موثر است که نتيجه اش به کنترل پائين و بازگشت به "وضعيت عادى" منجر شود. چنين چشم اندازى ابدا وجود ندارد و متوهم ترين کسانى که چنين فکر ميکردند امروز با ترديد کامل به چنين فرضى نگاه ميکنند. ثالثا٬ اگر تهديد سرنگونى نظام جدى است٬ آنوقت تشديد جدال جناح هاى حکومتى اجتناب ناپذير است. آنها ناچارند بنا به "وضعيت جديد" پرچم "نجات نظام" را بردارند و وارد نبرد آخر شوند. تهديد سرنگونى به وحدت در بالا منجر نميشود چون جمهورى اسلامى اگر قرار است جمهورى اسلامى باشد٬ تنها راهش سرکوب براى بقا است و تا لحظه آخر مقاومت ميکند.
اساس پلاتفرم جناح راست تشديد حاکميت چکمه و چاقو و گلوله و حکومت نظامى است. سياستى که بايد به "جراحى بزرگ" ختم شود. بزعم بيشتر عناصر در قدرت اين جناح٬ هر ذره تزلزل در این سیاست٬ بسرعت کنترل اوضاع را از دست شان خارج میکند. این شرایط اصلاح طلبان حکومتى را بر سر دو راهى خطرناکى قرار داده است. هم تلاش دارند خود را "رهبر" توده مردم معترض معرفى کنند و با اين کارت در بالا بازى کنند٬ و هم ميخواهند "در چهارچوب قانون" در مقابل دولتى بايستند که از نظر خودشان تا مغز استخوان "جعلى و نامشروع و غير قانونى" است. با اين پلاتفرم٬ روشن است کسانى که ميخواستند "حسين وار" حاکميت "امام" شان را اعاده کنند٬ شکست ميخورند.
برخورد مردم به اصلاح طلبان حکومتى دقيقا نقطه مقابل برخورد جناح راست با آنهاست. مردم دارند از شکاف میان جناح ها برای حمله به کلیت رژیم استفاده میکنند. ارزش مصرف جناح اصلاح طلب دولتی برای مردم در وجود اختلاف و شکاف میان آنها و جناح دیگر است. لذا زمانی که اصلاح طلبان دولتی نجات جمهورى اسلامى را علنا و صریحا بعنوان تنها سیاست شان اعلام میکنند و با اعتراض راديکال مردم در هر رکعت نماز مرزبندى ميکنند٬ خاصيت موقتشان را نزد مردم از دست ميدهند. مردم در اين جناح جماعتى را ميبينند که ميتوانند شکاف نظام را بيشتر کنند و از اين شکاف براى تهاجم به همه شان استفاده کنند. از آنسوی٬ تمام اهميت اصلاح طلب حکومتى براى نظام و جناح افراطى تر اينست که اين جناح در دوره انقلابى بتواند نقش سوپاپ اطمينان را براى نجات نظام ايفا کند٬ وقت بخرد٬ و عملا بتواند اوضاع را با سياستهايش کنترل کند. اما زمانی که قادر به اين کار نيست اهميتش را براى بالا از دست ميدهد. اصلاح طلبان حکومتى با سياست "اعتراض آرام" در مناسبتهائى در طول سال٬ گرفتن موضع "اپوزيسيون قانونى" در کنار سياستهاى بند و بست پشت پرده٬ نميتوانند خود را سرپا نگهدارند. اصلاح طلبان حکومتى براى نجات خود و نظام شان ناچارند جنگ شان را با خامنه اى بکنند. اما دراين جنگ آنها اولين قربانيان کشاکش جامعه و توده مردم با حکومت اسلامى خواهند بود. چون اگر تمکين کنند نابود ميشوند و اگر بجنگند و حتى "پيروز" شوند٬ تنها دريچه اى به تعادلى جديد ميشوند.
جبهه هاى اصلى مبارزه انقلابى
مسائل جامعه ايران گسترده و متنوع و اساسى اند. از آزاديهاى سياسى تا گشايش فرهنگى٬ از تقابل با دخالت مذهب در جامعه تا مسئله زن٬ از توقعات نسل جديد تا مسئله فقر و گرسنگى و ناامنى اقتصادى و اجتماعى و انواع مصائب اجتماعى هر کدام نيروى وسيعى را پشت خود بسيج ميکند. پيشروى مبارزه سياسى در اوضاع کنونى در گرو شناختن جبهه هاى اصلى و توجه و تمرکز روى آنست. چند قلمرو اجتماعى٬ بويژه از موضع جنبش کمونيستى کارگرى که چشم انداز دگرگونى بنيادى وضع موجود را دنبال ميکند٬ اهميت محورى دارند؛
١- سرنگونى
نخواستن حکومت و نفى وضع موجود بيش از پيش به بستر اصلى سياست تبديل ميشود. همه٬ از جناب خامنه اى تا موسوى و ديگران٬ عليه "انفجار بزرگ" و "تهديد جدى نظام" هشدار ميدهند. نکته اينست که اين هشدارها مانند "نوشدارو بعد از مرگ سهراب" است. وضعيت عوض شده است و کنترل اوضاع با شيرينى خوردن در بالا و وعده دروغين کمى آزادى محقر به مردم در چهارچوب قانون حل و فصل نميشود. همين وضعيت٬ و خطرات جدى ديگرى که مانند ميدان مين سر راه حکومت قرار گرفته اند٬ اتخاذ تاکتيک ها و سياستهاى ويژه اين دوران را براى دو جناح الزامى ميکند. براى دو جناح نجات نظام از سرنگونى و براى مردم سرنگونى سياست فورى روز است. پيشروى جنبش انقلابى سرنگونى رژيم اسلامى بدوا در گرو عقب راندن سياست نجات نظام توسط دو جناح حکومت و موئتلفين شان است. در سرنگونى جمهورى اسلامى٬ عليرغم اهداف و سياستهاى متمايز جنبشهاى مختلف سياسى٬ اکثريت عظيمى از جامعه ايران ذينفع اند. اما اين گوشه اى از جنگ قدرت است که طبقات اجتماعى و جنبش هاى سياسى شان تلاش دارند به نفع خود فيصله دهند. دراين وضعيت مشخص٬ تلاش براى سرنگونى انقلابى کل جمهورى اسلامى توسط پرچم و رهبرى طبقه کارگر يک سياست محورى و يک جبهه اصلى مبارزه طبقاتى امروز است.
٢- ايستگاههاى سازش
مهمترين خطر براى هر جنبشى که براى تغيير به ميدان آمده است ايستگاههاى سازشى است که در سر راه آن قرار ميدهند. برخلاف اصلاح طلبان حکومتى و موئتلفين شان که ميخواهند اعتراض و سرنگونى خواهى مردم را در چهارچوبهاى نظام و قانون اسلامى و حداکثر به خامنه اى و احمدى نژاد محدود کنند٬ سياست انقلابى بر نفى ارکانهاى سياسى و ايدئولوژيک و سرکوب قدرت فائقه تکيه دارد. زنان آپارتايد اسلامى نميخواهند و آنها نهايتا "زنان سبز محمدى" و داستان کهنه "عدم تناقض اسلام و حقوق زن" را موعظه ميکنند! مردم ميگويند زندانيان سياسى را آزاد کنيد٬ جرم سياسى نداريم٬ زندانهاى سياسى را ببنديد٬ آنها از آزادى زندانيان خودى و مقابله با مخالفين "اصل نظام" و سرکوب آنها سخن ميگويند! کارگران و اکثريت مردم حکومت فقر و گرسنگى نميخواهند٬ يک زندگى شايسته را حق مسلم خود ميدانند٬ و آنها برسر چگونگى سياست تشديد فقر و گرسنگى مشاعره ميکنند! مردم ميگويند مرگ بر ديکتاتور و اختناق را نفى ميکنند و آنها نجات حاکميت تجاوز و ترور و خفقان را پيش پاى مردم ميگذارند! مردم خواهان کوتاه کردن دست مذهب از زندگى شان هستند و آنها با سياست "اتکا به مراجع و فقها" و حکومت مذهبى بميدان مى آيند! مردم حکومت مذهبى نميخواهند و آنها با اسلام سبز به نجات نظام مى آيند! درهم شکستن نقاط سازش که توسط حکومتيها و اپوزيسيون راست موئتلف شان جلو مبارزه توده مردم قرار ميگيرد٬ يک شرط پيشروى سياست انقلابى سرنگونى طلبانه است. سياست راديکال کمونيستى کارگرى در تحميل هر درجه عقب نشينى به رژيم اسلامى ذينفع است اما براى سرنگونى تمام و کمال اين نظام تلاش ميکند. درهم شکستن نقاط سازش بالائيها که تلاشى براى فلج سياسى و عملى جنبش پائينى هاست٬ يک قلمرو تعطيل ناپذير و مهم جدال براى سرنگونى و کسب قدرت سياسى است.
٣- جنبش کارگرى٬ شورش گرسنگان
جنبش کارگرى عميقا در سرنگونى حکومت اسلامى ذينفع است و بيش از هر جنبشى توان عينى به پيروزى رساندن اين تلاش را دارد. جنبشهاى سياسى دست راستى در حکومت و اپوزيسيون تلاش دارند کارگران را به نيروى اهداف ارتجاعى و ضد کارگرى خود تبديل کنند. رژيم اسلامى که راسا با پرچم رياضت اقتصادى٬ پادگانى کردن کارخانه ها٬ و سرکوب اعتراضات کارگرى تلاش دارد خطر "جنبش يقه آبى ها" را منتفى کند. اما جنبش کارگرى بازيگر بسيار مهمترى از آنست که بشود با اين تمهيدات مهارش کرد. امروز با وضعيتى روبرو هستيم که نان خشک و خالى شب گير بسيارى از کارگران و محرومان نمى آيد. اما اين حکومت ضد کارگر به همين هم رضايت نميدهد و مانند نمايشهاى کميکى که فقط براى خنداندن جماعت بدرد ميخورند٬ با پوشه و لايحه حذف سوبسيدها در کريدورهاى دولت و مجلس چرتکه مى اندازند. اينها که نميتوانند تنبان حکومت شان را بالا بکشند دارند از فروش کالاها و مايحتاج مردم به نرخ بازار جهانى شکر ميخورند. اما نگرانى شان پايه مادى دارد. اجراى طرح رياضت اقتصادى در اين اوضاع درهم ريخته٬ ايران را با طوفان اعتراض کارگرى و شورش گرسنگان روبرو ميکند. طبقه کارگرى که حقيقتا و به معناى واقعى کلمه "چيزى براى از دست دادن ندارد" و ميتواند در راس ميليونها گرسنه هر ژنرال و سردار فرماندارى نظامى شان را توى سوراخ کند. وقتى که ارتش کارگران مزدى راه بيافتد٬ که موج جديد اعتراضات کارگرى نشانه آنست٬ ارتش "امام زمان" تنها راهش هزيمت است. کارگران بسرعت به محور نخواستن حکومت و سياست سرنگونى تبديل ميشوند. سرنگونى با عرض اندام طبقه کارگر و جنبش ضد فقر٬ افق ضد کاپيتاليستى و انقلابى کارگران را بر صحنه سياست ميکوبد. افقى که پاسخ يکجا و ريشه اى براى معضلات جامعه دارد.
۴- جنبش ضد آپارتايد
مسئله زن يک مسئله کليدى و تعيين کننده جامعه ايران است. نقش زنان در اعتراضات اخير هر ناباورى را بيدار کرده است. اين جنبش در اساس خود ضد حکومت آپارتايد اسلامى و تبعيض براساس جنسيت است. اسلاميها و ناسيوناليستهاى متفرقه ميخواهند اين جنبش را در زندان اسلام کمتر وحشى و نهايتا در زندان "ايرانيت" اسير و زمينگير کنند. اما اين جنبش ضد تبعيض و برابرى طلب است و اين پرچم آزاديخواهى و برابرى طلبى سوسياليستى طبقه کارگر است که ميتواند پيروزى اين جنبش را تضمين کند. کمونيسم کارگرى پرچمدار پر حرارت رفع تبعيض براساس جنسيت است و جنبش کمونيستى طبقه کارگر ميراث دار ٨ مارس و برابرى زن و مرد است. در ايران امروز جنبش برابرى زن و مرد يک متحد بالقوه و قدرتمند طبقه کارگر است. اين جبهه اى مهم از مبارزه انقلابى امروز است که پيروزى افق سوسياليستى در آن هم جامعه و زنان را بسرعت جلو مى اندازد و هم نيرو و قدرت عظيمى به آلترناتيو کارگرى ميدهد.
۵- جنبش ضد اسلام
ضديت با مذهب و مشخصا اسلام در ايران محصول روشنگرى فرهنگى و فلسفى نيست٬ بلکه بدوا محصول عملکرد تا مغز استخوان فاسد و توحش رژيم اسلامى در ايران و جنبش اسلام سياسى در منطقه و جهان است. ايران يکى از ضد دين ترين کشورهاى دنيا است و جنبش ضد مذهبى نسل جديد پتانسيل عظيمى در تقابل با حکومت اسلامى دارد. سکولاریسم خواستى است که خود را تا حجره هاى آخوندها رسانده است. طبقه کارگر براى نظامى سکولار و پيشرو مبارزه ميکند. سکولاریسم در سیاست و مذهب زدایی در ابعاد اجتماعی و فرهنگی سیاست انقلابی کمونیستی کارگری است. امروز جنبش ضد مذهبى عمدتا در بيان خواست سکولاريسم خود را نشان ميدهد اما اين نوک کوه يخ تسویه حساب با اسلام در يکى از مهمترين مراکز قدرتش است. جنبش کمونيستى طبقه کارگر توجه جدى به پتانسيل عظيم انقلابى و آزاديخواهانه جنبش ضد اسلامى دارد و در استراتژى پيروزى کارگرى بعنوان يک فاکتور قدرتمند اجتماعى ميبيند. امروز اکثريتى عظيم بطور واقعى خواهان کوتاه شدن دست مذهب از سر زندگى شان هستند.
۶- سياست انقلابى - سازمان انقلابى
هيچ انقلابى بدون سياست انقلابى و بدون سازمانى که عمل اجتماعى طبقه انقلابى را شکل دهد نميتواند پيروز شود. امروز حتی یک فعال کارگرى و کارگر مبارزى پيدا نميشود که نداند قدرت طبقه کارگر در تشکل اوست. معضل هنوز پس زدن اختناقى است که مانع تشکل کارگران است. اوضاع کنونى و ميل به تغيير در جامعه اين سد را دارد ميشکند اما پيشروان طبقه بايد آگاهانه آن را سريعتر بشکنند. سياست انقلابى و ايجاد سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر و توده مردم آزاديخواه شرط اساسى پيشروى و دخالت نيروى انقلابى در اوضاع کنونى است. همين امروز ميزان آمادگى در ميان طبقه کارگر در قياس با چند ماه قبل گسترده تر است. اميد و در عين حال وسواس درست به اتخاذ سياستهائى که صف طبقه را مخدوش نکند يک مسئله اساسى است. طبقه کارگر و بويژه گرايش راديکال و کمونيست طبقه از سياست انقلابى کم نمى آورد. مسئله چگونگى تشکل در اوضاع امروز است. تنها تشکلهائى در شرايط کنونى ميتوانند موثر و با اهداف کارگرى منطبق باشند که قابليت تبديل به سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر را در متن شرايط متحول سياسى داشته باشد. شوراها آن سازمانهائى هستند که ميتوانند نقش بسيج طبقه و نيروى عظيمى در جامعه را براى سرنگونى و انقلاب کارگرى ايفا کنند. کارگران امروز به معنى وسيع کلمه به تشکل اعم از توده اى و حزبى نياز دارند.
جنبش مجامع عمومى کارگرى در محيطهاى کار و زيست٬ تقويت شبکه هاى فعالين و رهبران کارگرى٬ آمادگى و تدارک براى ايجاد و اعلام شوراهاى کارگرى در سطوح مختلف٬ اتخاذ سياست کنترل کارگرى در تقابل با سياست اخراج و تعطيلى صنايع٬ و تقويت مرتب وحدت و همبستگى کارگران جوهر تلاش براى ايجاد سازمانهاى انقلابى طبقه کارگر است. صداى طبقه کارگر بايد چه بصورت جنبشى متمايز و چه در راس اعتراض ضد جمهورى اسلامى بلند باشد. تنها کارگران ميتوانند در مقابل سياستهاى ناسيوناليستى و فاشيستى و سياستهاى اسلامى و حکومتى٬ شعارها و خواستهاى انقلابى مردم آزادیخواه را شکل دهند و تنها کارگران و کمونيستها ميتوانند جنبش توده اى براى سرنگونى را به جنبشى حقيقتا انقلابى براى نفى کل اين نظام ارتقا دهند.
٧- آلترناتيو کارگرى
جامعه وارد دوران انقلابى شده است. مهمترين مشخصه ايندوره باز شدن قدرت سياسى است. طبقات دارا و جنبشهاى سياسى شان چه در درون و چه بيرون حکومت٬ همه براى حفظ وضع موجود و قالب زدن به خواست مردم زير چتر آلترناتيو بورژوائى تلاش ميکنند. اما تمام اين آلترناتيو سازيها هدف اساسى اش تقابل با آلترناتيو کارگرى است. در جدال قدرت سياسى در دوره انقلابى کارگر بايد بعنوان يک طبقه و جنبش متمايز طبقاتى و با پرچم راه حل کارگرى آزادى کل جامعه پا بميدان مبارزه بگذارد. در مقابل جمهورى اسلامى و ايرانى و سلطنتى و غيره کارگران پاسخ روشنى دارند: زنده باد جمهورى سوسياليستى! زنده باد حکومت کارگرى! در مقابل انواع تبعيض و ستم در جامعه پرچم کارگران برابرى و رفع تبعيض است. در مقابل مماشات با مذهب و نيمچه سکولارهاى اسلام زده پرچم کارگران حکومتى سکولار و پيشرو است. در مقابل شناعت آپارتايد جنسى و تبعيض براساس جنسيت پرچم کارگران برابرى بيقيد و شرط زن و مرد و لغو نظام آپارتايد جنسى است. در مقابل نظام مبتنى بر فقر و فلاکت و اختلافات طبقاتى پرچم کارگران جامعه اى آزاد و مرفه و خوشبخت براى همگان است.
طبقه کارگر براى اينکه قربانى اين تحولات نباشد٬ بايد پرچم راه حل کارگرى را در مقابل کل جنبشهاى طبقات دارا برافرازد. کارگر بايد به رهبر سر سخت جامعه تبديل شود و بار ديگر اميد آزادى را در جهان منفجر کند. بدون آلترناتيو کارگرى و تامين ملزومات آن بعنوان يک راه حل واقعى و خوشبيانانه براى جامعه٬ تلاش کارگران در ايندوره به هدر ميرود.
موخره٬
جنبش کمونيستى کارگرى در هر عرصه و قلمرو قائم بدات در جامعه که حقى را مطالبه ميکند و براى بکرسى نشاندن آن تلاش ميکند شرکت دارد. کمونيسم کارگرى در صف اول جدال سياسى و فکرى با هر مبحثى است که بنوعى ذهنيت بخشى از جامعه را شکل ميدهد. طبقه کارگر در هر دستاوردى که جنبشهاى رفع تبعيض بدست بياورند ذينفع است و راسا براى نفى کل تبعيض و نابرابرى تلاش ميکند. در عين حال در وضعيت کنونى مسئله سرنگونى٬ دورنماى فقر و گرسنگى توده هاى عظيم طبقه کارگر و تقابلهاى اجتماعى ناشى از آن٬ ايجاد آمادگى سياسى و سازمانى براى مواجهه با اين بحرانها٬ گرد آوردن جنبشهاى واقعى و اساسى جامعه حول راه حل اجتماعى کمونيستى کارگرى٬ و بالاخره طرح راه حل کارگرى در جامعه بعنوان يک انتخاب مطلوب مجموعه اى است که بايد کارگران کمونيست و سوسياليست و پيشروان کارگرى روى آنها تمرکز کنند. اينها مهمترين جبهه هاى اصلى مبارزه انقلابى و سياسى در دوره کنونى اند.
حزب اتحاد کمونيسم کارگرى دراين چهارچوب تلاش ميکند و با جديت به استقبال اين رويدادها ميرود و کارگران کمونيست و مبارز٬ آزاديخواهان و آزادانديشان٬ زنان و مردان و جوانان مخالف تبعيض و نابرابرى٬ و سکولارها و ضد دين ها را به پيوستن به حزب خودشان فراميخواند. *